شب رفتنت

ساخت وبلاگ
 

تو هر جای جهان باشی

برات از دور می میرم

میون خواب و بیداری

همش دستاتومی گیرم

داری می ری بدون من

ولی رویام باهاته

بدون چشمام توی راهت

یه فرشه زیر پاهاته

اگه دوری ولی جونم

هوات اینجا توی شهره

نمی دونم چرا چشمام

دوباره باهمه قهره

نمی باره ،نمی خنده

داره پر می زنه تو شهر

تصور می کنه شاید

بیایی لحظه ای از در

هوایی بودمت امروز

که شاید لحظه ای جایی

ببوسم دستتو یک بار

تو یک لحظه ی رویایی

ندیدم روی ماهت رو

نبوسیدم دستاتو

ولی شاید ببوسم شب

تو رویا رد پاهاتو

می خوام گریه کنم گاهی

ولی گریه ام نمی گیره

ببین دق می کنم وقتی

یکی دستاتو می گیره

شعر...
ما را در سایت شعر دنبال می کنید

برچسب : رفتنت, نویسنده : mah-o-mahia بازدید : 195 تاريخ : يکشنبه 9 مهر 1396 ساعت: 4:16