باتو حرف میزدم

ساخت وبلاگ
 

 

دورِ مــــــدارِ یادِ تو 

وُ زمزمه های اینروزهایم با خدابودم 

وُ به تمنا

وُ حالا خدایِ من 

چقدر تحمل

وُ چقدرصبوری باید

وُ چه کنم حالا 

وُچه هست تقدیر ما 

وُ تا کی؟ به کجا؟.....

 

که خوابِ نیمروزی ام 

سراسر ,رویای تو شد 

و

قدم هایمان

دروسعت شهری که 

حالا گوشه گوشه اش خاطره ی

ســــــــلام و نگاه تو و حیرت من شده است

 

راستی تا یادم نرفته است

بیدارکــــه شدم 

دوباره تـــــــو نبودی 

 

ققنوس 

شعر...
ما را در سایت شعر دنبال می کنید

برچسب : با تو حرف میزنم, نویسنده : mah-o-mahia بازدید : 168 تاريخ : دوشنبه 29 شهريور 1395 ساعت: 17:50